تدارک ندیدن نام دیگری هم دارد: حماقت سیاسی! فروغ اسد پور

ما در لحظه‌ی «پساحرکت» و به دست دادن روایت و فراگرفتن درس‌های سیاسی از «حرکت» به سر می‌بریم. معمولا این طور است که در یک حرکت یا جنبش اجتماعی سیاسی، مطالبات اصلی جمعیت در میدان طرح میشود. پس از آن لحظه، روایت‌هایی از آن جنبش یا حرکت به دست داده می‌شوند که می‌توانند در برساخت افکار عمومی تاثیر کنند. منظور من از حرکت و جنبش در این متن، همان حرکت و راه‌پیمایی دوم فروردین 1404 است که طی آن بخش بسیار بزرگی از ترک‌های ارومیه با گسست از تجمع مذهبی سازمان‌دهی‌شده از سوی نیروهای حکومتی نشان دادند که «خروج»شان از خانه و منزل و آمدن‌شان به خیابان، نه بزرگداشت یک آیین مذهبی که اعتراض به زیاده‌خواهی احزاب کردی و بسیج جمعیت از سوی این احزاب با حمایت مستقیم مافیاباس شناخته شده زین‌دشتی و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بوده است. این راه‌پیمایی با شعارهایی مبنی بر مدافعه از تعلق اورمیه به آذربایجان نقطه‌ی عطفی در مبارزات دوران جدید آذربایجان بود (علاوه بر مبارزات ضدنژادپرستی، ضدمرکزگرایی، دفاع از زبان مادری، مبارزه برای احیای دریاچه اورمیه، دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاهها در سال‌های قبل و نیز مشارکت دختران و جوانان آذربایجان در اعتراضات 1402 و نظایر آن). این واقعه یا رویداد یا رخداد یا هر آنچه که بنامیمش باید بحث شود جمع‌بندی از آن به دست داده شود و مبنایی برای سیاست آینده گردد. این که مقاومت در برابر دست‌اندازی، نقشه‌سازی، و رتوریک ظاهرا آنارشیستی اما عملا اولترا- ناسیونالیستی احزاب کردی بتواند به سازماندهی و تشکیلات واقعی و گفتمان موثر و «دوزگون» (درست) و قدرتمند مدنی- سیاسی تجهیز شود بخش اصلی و بسیار دشوار کار است.
قصد من در این مطلب پرداختن به این مهم نیست که اطمینان دارم در آذربایجان روی زمین سفت سیاست، اهالیِ اندیشه و احساس وجود دارند که با اندیشیدن به این بغرنجی‌های دشوار خواب شب از چشمشان فرار می‌کند.

در این یادداشت قصد دارم روایتی را بحث کنم که یک محقق کرد به نام حمید بوزارسلان از آذربایجان در کلیت خود و خاصه همین حرکت دوم فروردین به دست می‌دهد و نتایج سیاسی که از آن می‌گیرد.
در جنگ روانی برای آن که بتوانید «دشمن یا حریف» را مرعوب کنید باید او را تحقیر کنید کوچکش بشمارید و تاریخ و گذشته و دستاوردهایش را به هیچ بگیرید. باید بتوانید همه هستی پیچیده‌ی او و قابلیت‌های گونه‌گونش را به یکی دو مقوله‌ی ساده‌ی قابل درک برای اهالی «عقل متعارف» (افرادی با قضاوت‌های ساده و پیش‌پاافتاده مبتنی بر استدلال‌های باز هم ساده‌تر) تقلیل دهید. برای اینکه تاریخ بلند و پرفراز و نشیب مبارزاتی ترکها در آذربایجان و در این جغرافیا را در وجه «تئوریک» نابود کنید، برای این که ترک بودن یکی از روحانیونی را که شیخ فضل الله نوری را به اعدام محکوم کرد (شیخ ابراهیم زنجانی) به یاد جماعت نیاورید، کسی که از پیشتازان نقد دین اسلام در عصر خود بود و خواندن کتابش هنوز هم خواننده را به تعجب می‌آورد، برای این که دستاوردهای فرقه‌ی دمکرات را در زمینه‌ی حقوق زنان، حقوق مدنی، حقوق فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و نظایر آن به کلی نادیده بگیرید و مبارزات صد ساله آذربایجان برای اتونومی منطقه ای را پایمال کنید، چه چیزی بهتر از این که هویت آذربایجان را به دو مقوله‌ی شیعیسم و آذریسم یا آذریِ شیعه تقلیل دهید و سپس بگویید که آذری‌ها به واسطه‌ی همین شیعیسم در دم و دستگاه حاکمیت بوده‌اند و حالا برای برکناری آن‌ها (نتیجه‌ی منطقی بحث را که به ذهنم خطور کرد میگویم) باید مملکت را سکولاریزه کنیم و دمکراسی را به واسطه‌ی کردها به همگان یاد بدهیم. اگر هم حرف حساب توی کله‌شان فرو نرفت و ظرفیت گفتگو نداشتند آن وقت راههای دیگری هم برای آموزش سکولاریسم و دمکراسی به این آذری‌های شیعه مسلک ادغام شده در حاکمیت هست. روایت خطرناک و مبتذل-عامیانه‌ی فوق را از خلال بررسی کوتاه مقاله‌ای از حمید بوزارسلان محقق کرد ساکن پاریس اشتقاق کردم.

اما حالا چکیده‌ی مصاحبه با بوزارسلان:
متنی را در کامنت اول میگذارم که از صفحه کامران متین برداشته ام مصاحبه‌ای است با حمید بوزارسلان یکی از محققان کرد در مدرسه علوم اجتماعی پاریس.
مصاحبه قرار است وضعیت خاورمیانه پس از حملات 7 اکتبر 2023 حماس به اسرائیل و بازآرایی یا نظم جدید منطقه را بحث کند که البته مسئله کرد کانونیت این مصاحبه و اصل و فرع آن را تشکیل می‌دهد. علاقمندان می‌توانند کل مصاحبه را بخوانند و درهم تنیدگی مسئله کرد با تصمیمات اسرائیل- آمریکا و فرانسه را از دیدگاه محقق کرد بازاندیشی کنند (به بیان خود بوزارسلان فرانسه و آمریکا همگرایی کردها را ممکن کردند و حالا اسرائیل در سوریه یحتمل می‌تواند بقا و موجودیت کردهای سوریه را تضمین کند). البته که جای افسوس و هزار افسوس دارد که امریکا و اسرائیل و فرانسه با آن کارنامه‌های درخشانی که دارند امکان آن را می‌یابند که به بیان بوزارسلان امکان همگرایی کردها و دولتسازی‌شان را در خاورمیانه فراهم کنند. این موضوع نیز هم از نقشه‌های آن کشورها می‌گوید هم از تجربه‌ی شکست خورده‌ی ساخت دولت‌های متمرکز در کشورهای چندملیتی منطقه (که البته بی انصافی خواهد بود اگر امکانات حزبی و سیاسی نسبتا وسیعی را که کردها در ترکیه در مقایسه با ایران دارند نادیده بگیریم) و هم این که به تاسی از یک ضرب‌المثل مشهور میتوان گفت هیچ شری در جهان وجود ندارد که خیری برای طرف دیگر ماجرا نداشته باشد.
اما آنچه برای من جالب بود قسمت پایانی مصاحبه بود که در باره روژهلات یا کردستان ایران است. حدس می‌زنید که با توجه به نقشه‌های بزرگ احزاب کردی، این کردستان می‌تواند چه مناطقی را علاوه بر کردستان به معنای اخص کلمه در بر بگیرد. به هر حال محقق کرد بوزارسلان، رژیم ایران را با شوروی سابق مقایسه میکند و اینکه آن رژیم نه فقط به دلایل اقتصادی که به دلیل منازعات اتنیکی و فراتر از آن سقوط کرد. از سوژه‌های رهایی‌بخش در ایران صحبت میکند که در صورت فروپاشی میتوان رویشان حساب کرد: «گروههایی که میتوانند ایده‌های دمکراتیک جمعی را نمایندگی کنند. در ایران این سوژه‌های رهایی‌بخش ملیتهای تحت ستم به ویژه کردها هستند» و در پله‌های بعدی بلوچ ها و زنان ایستاده‌اند.
وضعیت کردها و ترک‌ها و مناسبات میان آن‌ها معلوم است هیچکس منتظر نیست که محقق کرد از ترک‌های آذربایجان به عنوان سوژهای رهایی‌بخش و ترانسفورماتیو یاد کند علت هم باز معلوم است. اما آیا به نظر خواننده جای تعجب ندارد که کردها با همسایه‌های غیرترک خود لُرها و صدها کیلومتر آن طرف‌تر عرب‌ها که در سال‌های اخیر شاهد مبارزاتشان بوده‌ایم هیچ حس همدلی و همبستگی ندارند و نمی‌توانند آنان را به عنوان سوژه‌های ترانسفورماتیو بپذیرند ولی به آن سوترها به دوردستها به سوی بلوچ‌ها دست دراز می‌کنند؟ علت این نقشه‌گذاری معرفتی- شناختی چه میتواند باشد؟ شاید چون عرب ها و لرها هم به نقشه های کردستان بزرگ معترض هستند.
درضمن بوزارسلان اضافه میکند که پیامدهای این وضعیت (فروپاشی) برای کردستان بسیار گسترده خواهد بود. اول به موضوع مداخله ترکیه در صورت فروپاشی ارجاع میدهد که بنا به این فرضیه بازیگران کرد باید آماده باشند چون تبدیل شدن به سوژه جمعی (برای کردها) بسیار مهم است و سپس می‌نویسد در اینجا یعنی در صورت فروپاشی رژیم ما با دو بُعد روبرو هستیم: بُعد آذری و بُعد شیعی. بوزارسلان هم میخواهد این دو را از هم تفکیک کند و هم نمی‌خواهد و ظاهرا دستگاه تحلیلی او اجازه‌ی آن را هم نمی‌دهد. درنهایت آذری‌ها را به بُعد شیعیسم وصل می‌کند چون آذری‌ها نه فقط امروز که قرن‌ها است در این ایدئولوژی مذهبی و بواسطه آن در حکومت مرکزی ادغام بوده‌اند. بوزارسلان از فرایند دولت‌سازی ترک‌ها در دوره‌های پیشین نمی‌گوید از این که ترک‌ها برای دولت‌سازی در دوره‌های به اصطلاح پیشامدرن مثل هر دولت دیگری به ایدئولوژی معینی نیاز داشته‌اند و هزار و یک چیز دیگر.
سپس در قسمت مهمتر بحث، بوزارسلان می‌گوید:
«اخیرا در جریان جشن نوروز شاید شاهد رویدادهای ارومیه بوده باشید، اینکه گروهی از پان‌ترکها با چماق به خیابان آمدند و علیه کوردها شعارهای فاشیستی سر دادند. پرسشی که طرح می‌شود این است که در شرایطی که در جامعه‌ی تورک و آذری ایران به دلیل نبود جنبش سیاسی واجتماعی پویا که بتواند ایده‌های دموکراتیک را نمایندگی کند، و نیز ادغام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عمیق آنها در ساختار دولت در ایران چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کوردها باید در این وضعیت چگونه عمل کنند؟».
یعنی فهرست مبارزاتی و جنبشی که در بالا نوشتم و طی سه دهه اخیر در آذربایجان در جریان بوده است اصلا به حساب نمی آید. مبارزه ضدنژادپرستی اصلا مبارزه ای جدی و جنبشی پویا و گفتمانی دمکراتیک نیست. مبارزه برای دریاچه اورمیه و احیای آن اصلا مبارزه نیست. پیشگام اولین مبارزه اکولوژیستی در کشور و شاید در منطقه باشی و به تو بگویند جنبش دمکراتیک نداری و نظایر این. نتیجه گیری این که: هیچکس جز کردها در کشورهای منطقه مبارزه نمیکند.
(پس از گفتن این توالیِ جملات، که ترک‎‌ها یا همان آذری‌ها با ایدئولوژی شیعیسم درآمیخته‌اند و به همین واسطه هم در دم و دستگاه حکومت مرکزی قرنها است ادغام یافته‌اند) راه حل بوزارسلان سکولاریزاسیون است و یک آموزش دمکراتیک و اینکه آموزگاران این فرایند هم کردها هستند. اختتام بحث هم با کلماتی بسیار معنادار انجام میشود: «ممکن است در آینده با شرایطی روبه رو شویم که دیگر کلمات و گفتگوها به تنهایی کافی نباشند».
اگر این آذری‌های شیعه‌ی پان‌ترک چماقدار فاشیست با کلمات زیبای آنارشیستی سوسیالیستی سر به راه نشدند و قبول نکردند که تابع سوژه‌ی رهایی‌بخش اصلی بشوند البته راههای دیگری هم برای بر سر عقل آوردن‌شان هست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. نتیجه گیری این که تدارک نظری سیاسی و ایدئولوژیک و تشکیلاتی برای آذربایجانی ها بسیار مهم است.

Comments are closed.