مدرسه‌ای برای اطاعت؛ نه آموزش!

حمید آصفی

وقتی وزیر آموزش و پرورش به‌جای دفاع از معلم و دانش‌آموز، کنار فرمانده نیروی انتظامی می‌ایستد تا تفاهم‌نامه‌ی تحمیل حجاب در مدارس را امضا کند، دیگر کسی نمی‌تواند مدعی شود که آموزش و پرورش در ایران نهادی «فرهنگی» است. این دیگر فقط یک سقوط آموزشی نیست؛ این فروپاشی اخلاقی و آشکار شدن تمامیت سیاستی‌ست که سال‌هاست در سکوت پیش می‌رفت و حالا با وقاحت تمام از سایه بیرون آمده است.

بله، آنچه امضا شده یک سند همکاری نیست؛ بیانیه‌ای‌ست برای تسلیم کامل آموزش به نهادهای امنیتی. مدرسه‌ای که قرار بود پناهگاه باشد، حالا به میدان تیر بدل شده. تیرهایی نه از جنس گلوله، که از جنس تحقیر، کنترل، و سرکوب. این‌بار اما نه با پوشش «ارشاد»، که با حکم رسمی دولت و امضای وزیر.

در سال‌هایی که مدرسه‌ها با بخاری‌های منفجرشونده، کلاس‌های ترک‌خورده و معلمانی با حقوق زیر خط فقر دست و پنجه نرم می‌کنند، آیا واقعاً مسئله‌ی فوری، «وضعیت پوشش دانش‌آموزان» است؟ یا آن‌طور که پیداست، دغدغه‌ی واقعی، بستن هر روزنه‌ای از فکر آزاد و سرکشی مدنی‌ست که هنوز در وجود نوجوانان زنده مانده؟

هیچ‌کس از وزیر نخواست سیستم آموزشی را مدرن کند. هیچ‌کس از او نخواست عدالت آموزشی را احیا کند. حتی کسی نگفت که مدارس فرسوده را نوسازی کند. تنها امیدی که باقی مانده بود این بود که مدرسه، حداقل از یورش مستقیم امنیتی‌ها در امان بماند. اما حالا حتی این امید هم بر باد رفته است.

پروژه روشن است: خیابان دیگر تحت کنترل نیست، پس باید کلاس درس را تبدیل به پاسگاه کرد. باید اعتراض را در نطفه خفه کرد. باید معلم را بدل به مأمور کرد. و دانش‌آموز را، قبل از آن‌که فکر کند، اطاعت بیاموزاند.

جمهوری اسلامی اگر در خیابان با فریاد «زن، زندگی، آزادی» شکست خورد، حالا به‌دنبال بازپس‌گیری سنگرها از پایین‌ترین سطح جامعه است: مدرسه. اما نمی‌فهمد که آن نسل دیگر زاده شده است. نسلی که از پلیس نمی‌ترسد، از دوربین استفاده می‌کند، و دیگر هیچ توهمی نسبت به نیت‌های این سیستم ندارد.

تفاهم‌نامه‌ی تازه، چیزی جز فاز تازه‌ای از پروژه‌ی سرکوب نیست؛ سرکوب نسلی که هیچگاه فرمان‌بردار نبود و نخواهد شد. وقتی پلیس را به کلاس درس می‌آورید، آموزش را به خشونت آلوده می‌کنید. و از دل خشونت، چیزی جز طغیان بیرون نمی‌آید.

معلمانی که سال‌هاست زیر فشار سانسور، بی‌احترامی و فقر خم نشده‌اند، حالا قرار است مأمور کنترل عفاف و حجاب شوند؟ در مدارسی که حتی صندلی سالم ندارند؟ قرار است در مدرسه‌ای که تخته‌اش پوسیده، دانش‌آموز را به‌خاطر روسری باز توبیخ کنند؟ این مضحکه نیست، جنایت آموزشی‌ست.

و بدتر از همه، این‌که این نقشه‌ی امنیتی، با نام آموزش به خورد مردم داده می‌شود. آن‌هم در حالی‌که حتی شورای عالی امنیت ملی لایحه حجاب را متوقف کرده، اما وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان – همان رئیس‌جمهوری که وعده داده بود «گشت ارشاد را جمع می‌کنم» – خودش پیش‌دستی کرده و نسخه‌ی گسترده‌تری از آن را به مدارس آورده است.

این سیاست نه‌فقط اعتماد عمومی را به آموزش نابود می‌کند، بلکه مدرسه را به کارگاه تولید خشم بدل می‌سازد. نسلی که در کودکی با پلیس مواجه شود، در بزرگسالی هرگز به هیچ میز مذاکره‌ای اعتماد نخواهد کرد.

مدرسه پادگان نیست. معلم پاسدار نیست. آموزش سرکوب نیست. اما اگر شما همه‌ی این‌ها را درهم بیامیزید، آن‌چه می‌کارید، بذر طغیان است. و آن‌که بذر طغیان بکارد، باید آماده‌ی درو کردن عصیان باشد.

Comments are closed.